آفرین به رستا جون
سلام دختر ناز نازی من،یه مدت همش به مسافرت گذشت و ما دیروز تازه از تهران برگشتیم، رفته بودیم که به مامانی و خاله جونها سر بزنیم و در ضمن خریدامون رو انجام بدیم،یک هفته به سرعت گذشت اما توی این هفت روز کلی کارای جدید انجام دادی. شناختت نسبت به اطرافیان بیشتر شده و تقریبا میشناسی،خوب عزیزم واست بگم که کلی شیطون بلا و ناقلا شدی،خودت میتونی بعد از خواب از جات بلند شی و دوباره بخوابی البته این کارو قبلا هم انجام دادی ولی الان کاملا حرفه ای شدی و راحت تر انجام میدی دختر خوشگل من. یه مدت بود وقتی که غذا می خوردی واست دست میزدیم تا غذات رو بخوری، تهران که بودیم مامانی میگفت آفرین و دست میزد تا تشویق بشی و...
نویسنده :
مامان
15:53